اتفاق بد
سلام عزیزم دو روز پیش بعداز ظهر از خواب بیدار شدی مثل همیشه میخواستی بری دستشویی اما دمپایی بزرگ پوشیدی و رفتی دستشویی کردی موقع برگشت پات میپیچه و میخوری به لبه تیز دیوار و بالای ابروهات شکست و خون اومد من تو آشپزخونه بودم که دیدم صدای جیغت بلند شد دویدم و دیدم که صورتت خونی شده فکر میکردم خواب دیدم شوکه شدم و برای اینکه نترسی بابایی رو صدا کردم و اومد دید اونم برای اینکه تو نترسی هیچی نگفت خیلی سخت بوددددد سریع لباس پوشید و تو رو بردن تو ماشین و تو که رفتی من دیکه تونستم بگم وای بچم بچم !! نفهمیدم چجوری لباسم و تو راهپله پوشیدم و رفتم عقب ماشین که پیشت باشم درمانگاه نزدیک بود ۵ دقیقه رسیدیم تو ماشین خون ازت نمیرفت و لی قاچ ب...
نویسنده :
مامان رادین
15:02